جادهى این راه چیست؟ ... این جاده، همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبى موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقى و فضائل اخلاقى، آذوقه و توشهى این راه است، که راه و حرکت را براى انسان آسان و تسهیل میکند؛ سرعت میبخشد. تقوا هم عبارت است از خویشتنپایى؛ مواظب خود باشد که از این راه تخطى و تجاوز نکند. وظیفهى فرد در نگاه اسلام به فرد، این است. در همهى زمانها، در حکومت پیغمبران، در حکومت طواغیت، یک فرد وظیفهاش این است که این کار را انجام دهد و تلاش خودش را بکند. اسلام در این نگاه به انسان به عنوان یک فرد، توصیه میکنند زهد بورزد. زهد یعنى دلباخته و دلبستهى دنیا نشود؛ اما در عین اینکه توصیه به زهد میکنند، قطع رابطهى با دنیا و کنار گذاشتن دنیا را ممنوع میشمارند. دنیا چیست؟ دنیا همین طبیعت، همین بدن ما، زندگى ما، جامعهى ما، سیاست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعى ما، فرزند ما، ثروت ما، خانهى ماست. دلبستگى به این دنیا، دلباخته شدن به این نمونهها، در این خطاب فردى، کار مذمومى است. دلباخته نباید شد. این دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما اینها را رها هم نباید کرد. کسى از متاع دنیا، زینت دنیا، از نعمتهاى الهى در دنیا رو برگرداند، این هم ممنوع است. «قل من حرّم زینة اللَّه الّتى اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هى للّذین امنوا»؛ یعنى کسى حق ندارد که از دنیا اعراض کند. اینها جزو مسلّمات و معارف روشن دین است که من نمیخواهم توضیح بدهم. این، نگاه فردى است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفادهى از لذائذ زندگى و لذائذ حیات را براى او مباح میکنند؛ اما در کنار او یک لذت بالاتر را که لذت اُنس با خدا و لذت ذکر خداست، آن را هم به او یاد مىدهند. انسان در یک چنین راهى به عنوان انسانِ اندیشمند و داراى اختیار، باید انتخاب کند و در این صراط حرکت کند و برود. در این نگاه، مخاطب البته فردِ انسان است. هدف این حرکت و این تلاش هم رستگارى انسان است. اگر انسان به این دستورالعمل و نسخهاى که به او داده شده است. عمل بکند، رستگار مىشود. این، یک نگاه است. در زاویهاى دیگر در نگاه کلان، همین انسانى که مخاطب به خطابِ فردى است، خلیفهى خدا در زمین معرفى شده؛ یک وظیفهى دیگرى به او واگذار شده و آن عبارت است از وظیفهى مدیریت دنیا. دنیا را باید آباد کند؛ «و استعمرکم فیها». همین انسان مأمور است که دنیا را آباد کند. آباد کردنِ دنیا یعنى چه؟ یعنى از استعدادهاى فراوان و غیرقابل شمارشى که خداى متعال در این طبیعت قرار داده، این استعدادها را استخراج کند و از آنها براى پیشرفت زندگى بشر استفاده کند. در این زمین و پیرامون زمین، استعدادهایى هست که خداى متعال اینها را گذاشته است و بشر باید اینها را پیدا کند. یک روزى بشر آتش را هم نمىشناخت، اما آتش بود؛ الکتریسیته را نمىشناخت، اما در طبیعت بود؛ قوهى جاذبه را نمىشناخت، قوهى بخار را نمىشناخت، اما اینها در طبیعت بود. امروز هم استعدادها و قواى بیشمار فراوانى از این قبیل در این طبیعت هست؛ بشر بایستى سعى کند اینها را بشناسد. این مسئولیت بشر است؛ چون خلیفه است و یکى از لوازم خلیفه بودنِ انسان، این است. عین همین مطلب در مورد انسانهاست؛ یعنى انسان در این نگاه دوم، وظیفه دارد استعدادهاى درونى انسان را استخراج کند؛ خرد انسانى، حکمت انسانى، دانش انسانى و توانائىهاى عجیبى که در وجود روان انسان گذاشته شده، که انسان را به یک موجود مقتدر تبدیل میکند. این هم نگاه کلان است. در این نگاه کلان، مخاطب کیست؟ مخاطب، همهى افرادند. استقرار عدالت و روابط صحیح، خواسته شده است. از چه کسانى؟ از همهى افراد. یکایک افراد جامعهى بشرى در همین نگاه کلان، مخاطبند؛ یعنى وظیفه و مسئولیت دارند. ایجاد عدالت، ایجاد حکومت حق، ایجاد روابط انسانى، ایجاد دنیاى آباد، دنیاى آزاد، بر عهدهى افراد انسان است. در این نگاه مىبینید انسان همهکارهى این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت خود و تعالى خود و تزکیه و تطهیر خود، هم مسئول ساختن دنیا. این نگاه اسلام است به انسان. اومانیزم غربى هم انسانمحور است. اومانیزم - که محور فلسفههاى قرن نوزدهمى و بعد و قبل از آن است - انسان را محور قرار مىدهد. اما چهجور انسانى؟ انسان در منطق غرب و اومانیزم غربى، بکلّى با این انسانى که در منطق اسلام هست، تفاوت دارد. انسان در الگو و نگاه اسلامى موجودى است هم طبیعى و هم الهى؛ دوبُعدى است؛ اما در نگاه غربى، انسان یک موجود مادى محض است و هدف او لذّتجویى، کامجویى، بهرهمندى از لذائذ زندگى دنیاست، که محور پیشرفت و توسعه در غرب است؛ انسان سودمحور. اما در جهانبینى اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیلهاند براى تعالى انسان. در آن جهانبینى غربى، ثروت و قدرت و علم، هدفند. انسانها تحقیر بشوند، ملتها تحقیر بشوند، میلیونها انسان در جنگها لگدمال بشوند و کشته بشوند، براى اینکه کشورى به قدرت یا به ثروت برسد یا کمپانىهایى سلاحهاى خودشان را بفروشند؛ ایرادى ندارد! تفاوت منطقى، این است. بنابراین، آن چیزى که ما به آن نیاز داریم، این است که نقشهى پیشرفت کشورمان را بر اساس جهانبینى اسلام براى این انسان، انسانِ در منطق اسلام، فراهم و تهیه کنیم. در این نقشهى پیشرفت و تحول، دیگر معنا ندارد که پیشرفت با فحشا، با غوطه خوردن درمنجلاب فساد همراه باشد. معنویت، پایهى اساسى این پیشرفت خواهد بود. پیشرفتى که محورش انسان است و انسانى که داراى بُعد معنوى قوى است و انسانى که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگى را وسیلهاى قرار مىدهد براى تعالى روحى و رفتن به سوى خداى متعال، این پیشرفت با آن پیشرفت خیلى متفاوت است. مقام معظم رهبری – 25/2/86 – دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد |